نامههایی از سرباز کوچک امام
تاریخ انتشار: ۲۶ مرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۴۸۱۳۲۷
مصاحبههایی که سه سال و در ۱۶۳جلسه به طول انجامید و انتشارات پیام آزادگان آن را به چاپ رساند و تاکنون به چاپ هشتاد و سوم رسیده است.
علاوه بر این حجم صوتی حدود ۲۰ ساعت مصاحبه تکمیلی نیز با افراد مربوط با خاطرات آقای طحانیان از جمله پدر مهدی طحانیان، سرهنگ حسن زارعی از فرماندهان دفاع مقدس و همسنگران مهدی، آزادگان سرافراز حجتالاسلام سیدحسن میرسید، فاطمه ناهیدی، فاطمه شمسی بهرامی، معصومه آباد و امیر شاهپسندی و نیز نامههایی از دوران اسارت تهیه شده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
تمام این تلاشها و حساسیتهای مربوط به ثبت خاطرات ایشان فقط به این دلیل بوده که خاطرات یکی از جوانترین اسرای انقلاب که فقط یک نمونه آن بازتابی روشن در اذهان مردم پرشور مذهبی ایران داشته است، به صورتی کاملا مستند و منطبق با واقعیات ثبت گردد. ماحصل چهار سال تلاش برای نگارش این اثر، کتابی به حجم ۹۲۵ صفحه است.
مصاحبه نکردن با خبرنگار بیحجاب
در بخش پیشگفتار، مولف کتاب سرباز کوچک امام به تفصیل روند تلاشهای خود را جهت ایجاد این اثر توضیح داده است. توضیحاتی که هر خوانندهای را در اطمینان به خواندههایش قوت قلب میبخشد. مهدی طحانیان به عنوان جوانترین اسیر جنگی در زمان اسارتش به شدت کانون توجه بعثیها بود و به تبع آن شاهد ماجراهای تلخ و شیرینی است که در نوع خودش کمنظیر است. نقطه اوج این اتفاقها ماجرای امتناع او از مصاحبه با نصیرا شارما، خبرنگار زن هندی بیحجاب است.
سرباز کوچک امام
کتاب سرباز کوچک امام به بیان اتفاقات ریز و درشت زندگی مهدی طحانیان پرداخته؛ اتفاقهای خواندنی و جذابی که در بسترهای متفاوتی روی میدهد و ذهن خواننده را به طرز ماهرانهای به همراهی خویش دعوت میکند. نابترین بخش این خاطرات مربوط به سالهای طولانیای است که راوی در اردوگاههای نگهداری اسرای ایرانی در عراق سر میکرده است. امتناع از گفتوگو با نصیرا شارما در شرایط وحشتناک و خفقانآور اسارت که جسارت بیمثالی میطلبید؛ توسط نوجوانی گرفته میشود که خود را سرباز و مطیع اوامر رهبرش میداند. زندگی اسارتی و ابتکارات ریز و درشتش، روابط و علاقهمندیهای به وجود آمده میان او و رفقای دربندش، حوادث متفاوتی که حین اسارت بر اردوگاهها سایه انداخته، فقط بخشی از فصول این کتاب است. کتابی که به زعم کارشناسان این حوزه جامعترین اثر خاطرهنگاری به لحاظ حجم و محتوا در عرصه اسارت و فرهنگ ایثار و مقاومت به شمار میآید.
نقطه عطف زندگی مهدی
کتاب با روایت زندگی مهدی طحانیان از دوران کودکی آغاز میشود؛ ایامی که در ۱۰سالگی آنچنان پرشور و انقلابی بود که مدرسه شاهدوستش را به تعطیلی کشاند تا با خیال راحت بتواند با دوستانش در تظاهراتها و راهپیماییهای منتج به پیروزی انقلاب شرکت کند.مهدی شیفته خدمت در فضای انقلاب بود اما نه در کمیته انقلاب اسلامی برای او جایی وجود داشت و نه در سپاه پاسداران. او نوجوانی بابصیرت بود که هنوز راه زیادی برای ورود به اینگونه ارگانها داشت. در این میان تنها روزنهای که به رویش گشوده شد و به او پر و بال داد نیروی مقاومت بسیج بود که آن روزها با نام بسیج ملی شناخته میشد. ورود به آن نقطه عطف زندگی مهدی طحانیان است. شرکت در اردوهای مختلف، انجام کارهای فرهنگی در راستای اهداف انقلاب، انجام امور تبلیغاتی در حوزه جنگ و در آخر ورود به جبهه دستاوردهای گوناگون او از حضور در بسیج بود.
تجربه عملیات
عملیات بیتالمقدس و تجربه نبرد با بعثیها، از مهدی طحانیان رزمنده نوجوانی ساخت که او را بیش از پیش برای انجام رسالتی که خداوند برایش در نظر گرفته بود، آماده میکرد. وجودش برای خیلی از رزمندهها مایه بالا رفتن انگیزه نبرد و برای بعضیها مایه شگفتی بود. خیلیها نمیتوانستند باور کنند که او به عنوان داوطلب و با اصرار فراوان به جبهه آمده است.مهدی طحانیان در جبهه خوش میدرخشد. روایت کمنظیر او از آنچه در سه مرحله اول عملیات بیتالمقدس تجربه میکند، گواه این جریان است. اما آنچه در این بین خواننده کتاب را شگفتزده میکند، حکایت در امان ماندن او از هر آسیبی در گرماگرم عملیات است. آنجا که شرایط طوری پیش میرود که حتی کلاهخودهای سرگردان در منطقه از تیررس نگاه دشمن دور نمانده و آماج تیرهایشان قرار میگیرد اما مهدی حتی یک خراش کوچک نیز برنمیدارد. آنجاست که ضمیر ناخودآگاه انسان به دنبال دلیلی میگردد تا این حجم از امدادهای غیبی را توجیه کند. دلیلی که به زودی بر همه روشن میشود. و اسارت، فصل پایان حضور این نوجوان در جبهه است.
صلابت در نبرد
در برشی از خاطرات سرباز کوچک امام، به روایتی میرسیم که دل هر خوانندهای را از صلابت او میلرزاند. یکی از روزهای اول اسارت، بعثیها او را به اتاق جنگشان در خرمشهر و به رویارویی با عدنان خیرا...، وزیر جنگ عراق و اولین شخص مهم کشور عراق بعد از صدام ملعون میبرند. مهدی بدون ذرهای ترس و واهمه با چنان شجاعت و متانتی پاسخهایی دندانشکن به او میدهد که لبخند تمسخرگونه عدنان خیرا... بر لبانش میماسد!
«.... فرمانده که از حاضرجوابیام خوشش نیامده بود، اخمی کرد و سؤال دیگری پرسید. مترجم گفت: «ایشون میگن بچهجان! شما نترسیدی که اومدی جنگ؟ چطور به خودت اجازه دادی بیای با جیش العراق با اینهمه قدرت بجنگی؟»چیزی نگفتم. عدنان باز هم چیزی گفت. مترجم به جمع اشارهای کرد و گفت: «میگن ببین اینها چقدر قوی هستند، آخه تو به این کوچیکی نمیترسی با اینا بجنگی؟ چرا اومدی به جنگ اینا؟!»
یک لحظه مکث کردم. در ذهنم کلمهها را سبک و سنگین میکردم. دلم میخواست جوابی بدهم که از سؤالش پشیمان شود. از خدا کمک خواستم و گفتم: «من اومدم بجنگم، نیومدم با شما کشتی بگیرم که از هیکلهای درشتتون بترسم...»
صبر کردم تا سرباز حرفهایم را ترجمه کند. او نگاه تند و معنیداری به من کرد و با قدری مکث حرفم را ترجمه کرد. دوباره ادامه دادم: «فقط فرقش اینجاست که شما چون بزرگ هستید، من راحت میتونم با اسلحهام شمارو نشونه بگیرم و بزنم اما من چون کوچیک هستم، شما راحت نمیتونید منو ببینید و بهم تیر بزنید.» بعد از چند روز دشمن خسته و ناامید از انتظاری که از این اسیر نوجوان داشت، بالاخره مجاب میشود که او را به اردوگاه ببرد. در این مدت تمام تلاشهایشان برای شنیدن حتی یک جمله در جهت منافع حزب بعث از زبان مهدی بیثمر مانده بود.
اردوگاه، اولین خانه اسارتی
اردوگاه عنبر اولین ایستگاه توقف ۹ساله مهدی طحانیان در اسارت است. جایی که اتفاقهای مختلفی برایش رقم خورد. اتفاقات خوشایندی چون آشنایی با سیدحسن میرسید، معلم اخلاق و قرآن و نهجالبلاغه او و برقراری تعامل با چهار خواهر اسیر.از سوی دیگر رفتوآمد خبرنگارهایی که بهدنبال یافتن سوژهای برای مصاحبه بودند، باعث ایجاد دردسرهای جدیدی برای مهدی طحانیان میشود. برای هر گفتوگو، این نوجوان اسیر، اولین گزینهای بود که فرمانده اردوگاه او را برای مصاحبه انتخاب میکرد. با اینکه مهدی بارها با جوابهایی دندانشکن، پاسخ خبرنگارها را داده و بعدش هم به بدترین شکل ممکن تنبیه و شکنجه شده بود اما فرمانده بعثی اردوگاه به امید متنبه شدن او، باز هم در دیدارهای بعدی او را برای مصاحبه با خبرنگارها صدا میکرد و این قصه همچنان ادامه داشت.
سرگرد محمودی،شکنجهگر تشنه
حدود یکسال بعد او و تعدادی از نوجوانان کم سن و سال را به اردوگاهی به نام الرمادی میبرند. جایی که فرماندهاش شکنجهگر خلاقی به نام سرگرد محمودی بود. شخصی که بخشی از آموزشهایش را در ایران و در ساواک دیده بود. محمودی به فارسی مسلط و تشنه شکنجه کردن اسرا بود اما حکایت او با مهدی طحانیان چیزی متفاوت از بقیه اسرا بود. ایده تاسیس آسایشگاه و بعدها اردوگاه اطفال متعلق به محمودی بود. او با جمعآوری اسرای کمسن سعی داشت که هم کار تبلیغاتی برای حزب بعث کند و هم استعداد فوقالعادهاش را در آزار و اذیت اسرا به رخ همه خصوصا همصنفیهایش بکشد، غافل از اینکه مهدی طحانیان، این سفیر کوچک انقلاب اسلامی بزرگمردی است که رسالت اصلیاش به خاک مالیدن پوزه حزب بعث عراق به نمایندگی سرگرد محمودی است.
گفتوگوی توفانی/ آقا مارو قابل دونسته
ذکر حکایتهای ریز و درشت شنیدنی تقابل این دو نفر در مناسبات مختلف در این مقال نمیگنجد و مطالعه کتاب سرباز کوچک امام را میطلبد اما جهت آشنایی مخاطب با آن تنها به یادآوری خاطره مصاحبه توفانی او با خانم نصیرا شارما، خبرنگار هندی شبکه پنج فرانسه میپردازیم. گفتوگویی که ابتدا بهدلیل نداشتن حجاب زن، مهدی از آن امتناع کرد و شرط پذیرفتن را با حجاب بودن آن عنوان کرد. مصاحبهای که به خواست خداوند برخلاف بقیه مصاحبهها به بیرون از اردوگاه راه پیدا کرد و شگفتی آفرید: « زن خبرنگار به انگلیسی اسمم را برای همراهانش ترجمه کرد. دوباره پرسید: تو از کجا آمدی جبهه؟
گفتم: از اصفهان.» گفت:«آقای صدام حسین آدم خوب و بشر دوستیه. اون خیلی دلش برای شما میسوزه. حتی چند بار خواست شما رو تحویل ایران داد اما آقای خمینی گفت این بچهها مال ما نیست... اصلا اینها ایرانی نیستند! »
اسم امام که میآمد خونم بیقرار میشد. دست خودم نبود. اول در دلم قربانصدقه چهره نورانیاش رفتم و بعد به خودم گفتم: «من که میدونم آقا این حرف رو نزده اما اگرم یک درصد همچین چیزی گفته باشه، راست گفته؛ چون ما که بچه نیستیم. ما هر کدوم یه سربازیم براش. حتما آقا مارو قابل دونسته و میخواسته با حرفش بهمون اعتبار بده...» گفتم: «اما اگر هم گفته اون رهبر منه، هرچی اون بگه همونه، بگه برید میریم، بگه بایستید، میایستیم. هرچی ایشون بگه همونه. برای یک لحظه سکوت مرگباری بر آسایشگاه سایه انداخت. محمودی زل زده بود به لبهایم. باورش نمیشد این طوری جواب آن همه تهدید را داده باشم...» مقاومت طحانیان، خانم خبرنگار را وادار به رعایت حجاب کرد. گرچه پاسخهای کوبنده او در برابر پرسشهای گزنده و جهتدار خبرنگار نقطه درخشانی در تاریخ دفاعمقدس است اما آنچه در خاطرات مردم ماند، وادار کردن آن خبرنگار به رعایت حجاب بود.
درباره نویسنده
فاطمه دوستکامی سال۶۱ به دنیا آمد. او تحصیلات کارشناسی خود را در رشته زبان و ادبیات انگلیسی و کارشناسی ارشدش را در رشته خبرنگاری بینالمللی ادامه داد. فاطمه دوستکامی در زمینه مستندنگاری و جمعآوری تاریخ شفاهی هشت سال دفاعمقدس فعالیت داشته است. از جمله کتابهای دیگر وی میتوان به صباح و چشم تر اشاره کرد.
از نگاه نویسنده
دوستکامی درباره همکاری با طحانیان میگوید: «... کارکردن با آزادگان ویژگیهای خاص خودش را دارد. برای کتاب سرباز کوچک امام ۳۵۰ ساعت صوت گرفتیم که وقتی مکتوب شد، حدود ۷۰۰۰ صفحه شد. گاهی آقای طحانیان میخواندند و میگفتند اصلا اینجور نبوده و کار باب میل ایشان نمیشد. از جلسه ۳۰ به بعد مسئولان مربوط گفتند دیگر فرصت نیست و باید کار زودتر جمع شود. سختیهای کار زیاد بود اما چیزی که آنها را قابل تحمل میکرد، یکی صبوری آقای طحانیان و دیگری تازگی و ناببودن خاطرات ایشان بود. جدای این، تحقیقات میدانی هم داشتیم. مثلا آقای طحانیان در یکی از اردوگاهها رابط چهار خواهر آزاده در اردوگاه بودند. چون ایشان به لحاظ سنوسال کوچک بودند و ذکاوت بالایی هم داشتند، توانسته بودند این کار را انجام دهند. گاهی افراد در گفتن خاطراتشان برای جلوگیری از خودستایی بعضی چیزها را نمیگویند، در نتیجه خودسانسوری رقم میخورد. لذا باید برخی مسائل را از زبان دیگران بشنویم. برای رفتن نزد برخی از این دوستان مثل خانم آزاد یا خانم بهرامی و... یکسال طول کشید تا موفق به دیدار با آنها شوم.»
جذابترین بخش خاطرات از نگاه نویسنده
وقتی خاطرات را میشنوی و با شخصیت همراه میشوی، کلیت همراهی با خاطرات است که برای شما جذاب میشود. با هوشی که آقای طحانیان داشتند و نظری که خداوند به ایشان داشت، اصلا در شرایط سخت دوران اسارت دچار استیصال نمیشدند. حتی ایشان را ششساله معرفی میکردند و میگفتند خمینی چون سرباز ندارد، از مهدکودک این بچه را دزدیدهاند و به جبهه آوردهاند. یا پاسخ دندانشکن ایشان به عدنان خیرا...، وزیر جنگ صدام که موجب رسوایی او در مقابل تمام فرماندهان جنگی میشود خواندنی است. گرچه تمام خاطرات از جذابیتی برخوردارند که خوانندگان با داستان همراه میشوند. اینها خاطرات اسارت سربازی است که مسیر کودکی تا بزرگسالی را یکشبه درنوردیده است ... .
انتشارات پیام آزادگان
موسسه پیام آزادگان، ناشر تخصصی آثار آزادگان دوران دفاعمقدس است. تاکنون بیش از ۸۰۰عنوان کتاب در حوزه اسارت متتشر شده که یکچهارم این کتابها توسط انتشارات پیام آزادگان به بازار نشر معرفی شده است. حوزه اسارت هنوز هم با تعداد بیش از ۳۹ هزار اسیر جنگی جای کار زیادی دارد و هرگز به تکرار نمیرسد. گرچه آزادگان در حدود ۲۰اردوگاه زندگی مشترک داشتند اما بازهم زاویهدید افراد با هم متفاوت است. نوشتن از دوران اسارت حساسیت خاصی دارد، چون آزادگان امروز حضور دارند و در بخش زیادی از خاطرات با هم مشترکند. آنها میتوانند خاطرات همدیگر را بخوانند و در مورد اشتباهات سهوی به همدیگر تذکر بدهند تا اصلاح شود و اصالت خود را حفظ کند بنابراین در آثار مربوط به آزادگان غلو و اغراق کمتر است.
متن تقریظ حضرت آیتا...خامنهای
بسمهتعالی
سرگذشت این نوجوان شجاع و باهوش و صبور در اردوگاههای اسارت، یکی از شگفتیهای دفاعمقدس است؛ ماجراهای پسربچه ۱۴ــ۱۳سالهای که نخست، میدان جنگ و سپس میدان مقاومت در برابر مأموران درندهخوی بعثی را با رفتار و روحیهای اعجابانگیز، آزموده و از هر دو سربلند بیرون آمده است. دل بر مظلومیت او میسوزد ولی از قدرت و تحمل و صبر او پر میکشد؛ این نیز بخشی از معجزه بزرگ انقلاب اسلامی است. در این کتاب، نشانههای خباثت و لئامت مأموران بعثی آشکارتر از کتابهای مشابهی است که خواندهام. بههرحال این یک سند باارزش از دفاعمقدس و انقلاب است؛ باید قدر دانسته شود.خوب است سستپیمانهای مغلوب دنیاشده، نگاهی به امثال این نوشته صادقانه و معصومانه بیندازند، شاید رحمت خدا شامل آنان شود. ۹۶.۴.۱۲»
منبع: جام جم آنلاین
کلیدواژه: مهدی طحانیان کتاب سرباز کوچک امام اردوگاه عنبر کتاب سرباز کوچک امام مهدی طحانیان پیام آزادگان زندگی مهدی اردوگاه ها دفاع مقدس
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت jamejamonline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جام جم آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۴۸۱۳۲۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
تبلیغات منفی رسانههای غرب درباره فتح فاو توسط ایران
خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: کتاب «سفیر انقلاب؛ خاطرات سفرای جمهوری اسلامی ایران در دهه اول انقلاب اسلامی» نوشته اللهکرم مشتاقی بهمنماه ۱۴۰۲ توسط انتشارات ایران منتشر و راهی بازار نشر شد. اینکتاب دربرگیرنده خاطرات ۱۰ سفیر جمهوری اسلامی ایران در دهه اول انقلاب است و شرایط سفارتخانههای ایران در آنبرهه زمانی را تصویر میکند. اینتصاویر چالشها و دشمنیهای خارجی جمهوری اسلامی ایران را هم در مقطع زمانی مورد اشاره نشان میدهند.
سفیرانی که خاطراتشان در اینکتاب ثبت و ضبط شده به اینترتیباند: حسن زمانی سفیر ایران در فرانسه، علی اکبر فرازی سفیر ایران در مجارستان، بهمن حسینپور سفیر ایران در تانزانیا و اتیوپی، احمد اجللوئیان سفیر ایران در رومانی و یونان، سیدجلال ساداتیان سفیر ایران در انگلستان، سیدرضا حاج زرگرباشی سفیر ایران در بلغارستان و نیکاراگوئه، سید محمدباقر سخایی سفیر ایران در دبی و قطر، رضا سعیدمحمدی سفیر ایران در کره شمالی، احمد دستمالچیان سفیر ایران در لبنان و محمود موحدی سفیر ایران در برزیل.
تا بهحال چهارقسمت در مرور و معرفی خاطرات سفرای حاضر در اینکتاب در مهر منتشر شده که در پیوندهای زیر قابل دسترسی و مطالعهاند؛
* «خاطره برگزاری مراسم نوروز توسط سفارت ایران در لندن / میگفتند فکر میکردیم سفارت شکنجهگاه دارد»
* «روایت ناکامی ضدانقلاب در بهمن ۶۳ از حمله به سفارت ایران در لندن»
* «خاطره فشار فرانسه به زنان ایرانی برای استفاده از عکسهای بیحجاب»
* «شروع کار سفارت در هتل و مذاکرات سفیر برای خرید جنگنده از اتیوپی»
در ادامه قسمت پنجم مرور کتاب «خاطرات سفیر» را میخوانیم؛
* قدم رو به جلوی بلغارستان برای نشاندادن حسن نیت به جمهوری اسلامی
سیدرضا حاجزرگرباشی از شهریور ۱۳۶۳ تا ۶۹ سفیر ایران در بلغارستان و نیکاراگوئه بوده است. او هم مانند دیگر راویان کتاب میگوید طی دهه ۱۳۶۰ بهدلیل عدم افتراق زیاد بین سران مملکت، خط و خطوط سیاسی در وزارتخانهها و وزارت امور خارجه رسوخ نکرده بود. نکته پرتکرار دیگر در خاطرات «سفیر انقلاب» که حاجزرگرباشی هم تکرارش میکند، این است که در دهه ۶۰ حال و هوای جبهه و ایثارگری و خدمت خالصانه، بین مسئولان کشور وجود داشت و بهخاطر ۲ دلیل گفتهشده، دهه ۶۰ دههای استثنایی بود.
یکی از خاطرات حاجزرگرباشی از دوران خدمتش، مربوط به دیدارهای او و دیگر سفرا با آیتالله اکبر هاشمی رفسنجانی است. او میگوید در اکثر اینملاقاتها که در دهه ۶۰ و دهههای بعد با آیتالله هاشمی رفسنجانی داشته، اینمساله قابل توجه بوده که هاشمی، مسائل اقتصادی را در اولویت قرار میداد و تسهیل در فروش نفت را از سفرا میخواست.
دستگاههای جاسوسی برای موید تور جنسی پهن کرده بودند اما او ضمن امتناع از پذیرش اینمساله، در اعتراض به پهنکردن دام مورد اشاره، سفر خود را نیمهتمام گذاشت. به اینترتیب بهخاطر اینرفتار دیپلمات ایرانی، قراردادی که قرار بود با مبلغ ۲۲۰ میلیوندلار انجام شود، با ۱۸۰ میلیوندلار منعقد شدسفیر پیشین ایران در بلغارستان میگوید اینکشور که روزگاری، مهد کمونیستهای اپوزیسیون بود، برای نشاندادن حسن نیت به ایران و برای برقراری روابط بهتر، اجازه فعالیتهای ضدانقلابی علیه جمهوری اسلامی را از آنها سلب کرد. ضمن روایت همینمساله است که صحبت از محسن رفیقدوست وزیر وقت سپاه میشود و حاجزرگرباشی میگوید رفیقدوست و معاون وزیر دفاع، در سالهای جنگ چندمرتبه به بلغارستان سفر کرده و خریدهای مهمی انجام دادند. یکی از خاطرات جالب سفیر پیشین ایران در بلغارستان درباره یکی از همینسفرهاکه امیر موید از مقامات وزارت دفاع در آن حضور داشته و برای یکمعامله نظامی به بلغارستان رفته است. حاجزرگرباشی میگوید دستگاههای جاسوسی برای موید تور جنسی پهن کرده بودند اما او که مردی مومن و متدین بود، ضمن امتناع از پذیرش اینمساله، در اعتراض به پهنکردن دام مورد اشاره، سفر خود را نیمهتمام گذاشت و به ایران برگشت. به اینترتیب بهخاطر اینرفتار دیپلمات ایرانی، قراردادی که قرار بود با مبلغ ۲۲۰ میلیوندلار انجام شود، با ۱۸۰ میلیوندلار منعقد شد.
* افتادن بین معرکه آشوبگران و مارگزیدگی آقای سفیر
پس از بلغارستان، محل ماموریت بعدی حاجزرگرباشی، نیکاراگوئه بوده که محرومیتها و محدودیتهای زیادی داشته است. یکی از خاطرات اینسفیر جمهوری اسلامی ایران در کشور یادشده، وجود گزندگان و مشکل ماگزیدگی است که برای او پیش آمد. در خاطرهای دیگر، حاجزرگرباشی، روزی در خیابان، خود را بین درگیری دو گروه ساندنیستها و کنتراها میبیند که بهواسطه تبحر راننده محلی، موفق میشود از معرکه بیرون آمده و جان سالم در ببرد.
* عشق وزیر فرهنگ نیکاراگوئه به امام خمینی
سیدرضا حاجزرگرباشی در خاطرات خود از ماموریت نیکاراگوئه از ارنستو کاردینال مارتینز وزیر فرهنگ اینکشور نام برده و از عشق و علاقه زیادش به امام خمینی گفته است. اینفرد سهبار در دوران حیات امام با ایشان در پاریس و تهران ملاقات کرد و هنگام رحلت امام خمینی نیز به سفارت ایران در نیکاراگوئه رفته و ضمن گریه شدید، قاب عکس امام را بوسید. ارنستو کاردینال مارتینز تا لحظه مرگ در سال ۲۰۲۰ بهعنوان یکی از علاقهمندان امام خمینی و انقلاب اسلامی ایران در آمریکای لاتین شناخته میشد.
یکی دیگر از خاطرات سفیر پیشین ایران در نیکاراگوئه از اینکشور، درباره یکی از شهروندان السالوادور در ماناگوا است که سال ۱۳۶۷ رادیویی را بهنام جمهوری اسلامی ایران راهاندازی و شروع به پخش برنامه بهزبان اسپانیایی کرد. اینشخص براثر مطالعه کتابهای شهید مطهری مسلمان شد و جمعیتی حدود ۵۰ هزار نفر را همزمان به دین اسلام سوق داد و مسلمان کرد.
* دستهبندی مردمان کشورهای خلیجی بهروایت مقام اماراتی
سید محمدباقر سخایی از اردیبهشت ۱۳۶۳ تا تیر ۶۹ در دبی و قطر عهدهدار سفارت جمهوری اسلامی ایران بوده است. مواجهه اول او با ساکنان دبی به ایننتیجه و جمعبندی منجر شده که «برای برخی از اهالی امارات، ایران یک همسایه بزرگ، پر جاذبه و از نظر پزشکی بهخصوص چشمپزشکی قوی بود که هم به لحاظ نزدیکی و هم به لحاظ ارزانی در منطقه حرف اول را میزد. جمهوری اسلامی ایران مخصوصا شیراز محل مناسبی برای حضور اماراتیها و کل اهالی منطقه برای مراجعات پزشکی بود.» (صفحه ۳۱۱)
یکی دیگر از جمعبندیها و نتایج مشاهدات اینسفیر جمهوری اسلامی ایران، درباره روانشناسی مردمان حاشیه خیلج فارس است. سخایی میگوید هنگام پایان ماموریتش و خداحافظی از دبی، یکی از مقامات اماراتی به او گفته «کشورهای خلیجی دو دستهاند؛ ما و عمانیها صمیمی، گرم و صادقیم اما کویتیها، سعودیها و قطریها بدبین، متکبر و سرد هستند.» (صفحه ۳۱۴ به ۳۱۵)
اگر کسی در صحبتهای خود به وسعت کم و کوچکبودن قطر اشاره میکرد بسیار ناراحت میشدند و آن را تحقیرآمیز و توهین تلقی میکردند. گاهی طرف قطری میگفت برخی ایرانیها چنان با ما رفتار میکنند و حرف میزنند که گویی وسعت کم قطر به معنی فکر محدود و معلومات کم ما از جهان هستی استسخایی در سالهای دهه ۶۰ و دفاع مقدس در قطر حضور داشته و اولینسفیر جمهوری اسلامی ایران در اینکشور محسوب میشود، میگوید کشورهای عربی بهدلیل فضای متشنجی که رسانههای غربی ایجاد کرده بودند، تصور میکردند فتح فاو توسط ایران مقدمهای برای حضور جمهوری اسلامی در خاک آنها خواهد بود. او همچنین میگوید در سهچهارماه ابتدایی ماموریتش، همیشه دو نفر مسلح بهصورت مثلا نامحسوس همهجا او را تعقیب میکردند که ماموران حکومتی قطر بودند. او روایت جالبی از خلق و خو و رسم و رسومات اخلاقی مردم قطر دارد:
«در مهمانیها اگر یکمهمان خارجی طبق سنت آنها با دست غذا میخورد، بسیار خوشحال میشدند و آن را نشانه احترام به خود میدانستند. یا مثلا استفاده از تسبیح کهربا را نشانهای از دوستی و صمیمیت طرف مقابل با خود میپنداشتند. از سوی دیگر، اگر کسی در صحبتهای خود به وسعت کم و کوچکبودن قطر اشاره میکرد بسیار ناراحت میشدند و آن را تحقیرآمیز و توهین تلقی میکردند. گاهی طرف قطری میگفت برخی ایرانیها چنان با ما رفتار میکنند و حرف میزنند که گویی وسعت کم قطر به معنی فکر محدود و معلومات کم ما از جهان هستی است!» (صفحه ۳۲۴)
فشار رسانهای، سیاسی و تبلیغات دولت بعثی صدام حسین و متحدان غربی و عربیاش، باعث شکلگیری شرایطی شده بود که طی سالهای دهه ۶۰ کمتر هیات اقتصادیای حاضر میشد از قطر راهی ایران شود و سفرهای تجاری عموما یکطرفه و از ایران به قطر انجام میشدند.
یکی دیگر از خاطرات سخایی از ماموریت در قطر، درباره اطلاعات مردم مذهبی قطر از ایران و اصول اعتقادی کشورمان است. او میگوید تعداد زیادی از مذهبیهای قطر بر اینتصور بودند که ایران شیعه، سایر مذاهب اسلامی را کافر میداند و حتی آنها را مسلمان نمیداند. با اینوجود، سخایی خاطره جالبی از تاثیرگذاریِ آنروزهای جمهوری اسلامی ایران در منطقه دارد. او میگوید «ولیعهد قطر به قدرت نفوذ فرهنگی وسیاسی ایران اشاره میکرد و میگفت عربستان سعودی میلیاردها دلار علیه شما خرج میکند، اما هرکجا وارد میشود میبیند جمهوری اسلامی پیش از او وارد شده است.» (صفحه ۳۲۷)
* ممنوعیت شکار پرندگان در ایران و رقابت شیوخ عرب برای گرفتن ویزا
اولینسفیر جمهوری اسلامی ایران در قطر روایت میکند ممنوعیت شکار پرندگان در ایران باعث شده بود شیوخ عرب برای رسیدن به اینگونه پرندگان، راه سایر کشورهای اطراف مثل افغانستان، پاکستان و ... را در پیش بگیرند. گاهی هم مقامات محلی ایرانی بهویژه در استانهای جنوبی کشور، قانون را به شیوههای گوناگون دور میزدند و شیوخ را برای شکار پرنده دعوت میکردند. اینمساله باعث شده بود موضوع اخذ ویزا برای سفر به ایران برای شیوخ به امری حیثیتی و رقابتی تبدیل میشد.
یکی از مسائل و موضوعات جالب درباره قطرِ دهه ۶۰، این است که بسیاری از مقامات و مدیران اینکشور در آنبرهه سواد خواندن و نوشتن نداشتند و بهواسطه نسبت فامیلی و عشیرهای پستهای حکومتی را اشغال کرده بودند. چون اینکشور با جمعیت اندک و سیاست درونگرایانه خود، نیازی به فعالیت گسترده اقتصادی نداشت و با فروش مقداری نفت و گاز، امور خود را پیش میبرد.
* دعوت شخصی رفیقدوست توسط رهبر کره شمالی
رضا سعیدمحمدی از مرداد ۱۳۶۵ تا ۶۷ سفیر جمهوری اسلامی ایران در کره شمالی بوده است. یکی از مهمترین خاطرات او درباره چرایی و چگونگی خرید موشکی ایران از کره شمالی است. او روایت میکند زمانیکه قذافی در اوج موشکباران ایران از سوی عراق، از ادامه همکاری موشکی با ایران عقبنشینی کرده و ژیروسکوپ موشکهای خود را از ایران خارج کرد، ژیروسکوپ موشکهای خریداری شده از کره شمالی که معمولا با کشتی به ایران حمل میشد و زمان زیادی میبرد تا به ایران برسند، جداگانه با هواپیما به ایران ارسال میشد تا مشکل موشکهای زمین مانده لیبیاییها برطرف شود. محسن رفیقدوست هم که در آنزمان وزیر سپاه بود، گاه برای امضای قرارداد یا پیگیری توافقهای انجامگرفته به کره شمالی سفر و با رهبر کره ملاقات میکرد. سعیدمحمدی روایت میکند، یکبار کیم ایل سونگ رهبر کره شمالی رفیقدوست و هیئت همراهش را شخصا به ضیافت نهار دعوت کرد؛ کاری که در عرف دیپلماتیک مرسوم نیست و معمولا همتای مقام مدعو، میزبانی اینگونه ضیافتها را به عهده میگیرد.
زمانیکه قذافی در اوج موشکباران ایران از سوی عراق، از ادامه همکاری موشکی با ایران عقبنشینی کرده و ژیروسکوپ موشکهای خود را از ایران خارج کرد، ژیروسکوپ موشکهای خریداری شده از کره شمالی که معمولا با کشتی به ایران حمل میشد و زمان زیادی میبرد تا به ایران برسند، جداگانه با هواپیما به ایران ارسال میشد تا مشکل موشکهای زمین مانده لیبیاییها برطرف شودروایت سفرهای رفیقدوست به کره شمالی و چگونگی مقابله ایران با کارشکنی موشکی لیبی پیشتر در قالب پروندههای دیگر در مهر منتشر شدهاند که در پیوندهای زیر قابل دسترسی و مطالعه هستند:
* «وقتی رفیقدوست پیش ژاپنیها تار سبیل گرو گذاشت/قذافی مدعی بود لیبی مسئول ربایش امام موسی صدر نیست»
* «چرا لیبی در کار موشکی ایران کارشکنی کرد و چگونه مستقل شدیم؟»
* مخالفت کره شمالی با فرهنگ برهنگی غرب
سفیر پیشین ایران در کره شمالی میگوید کیم ایل سونگ بهخلاف کره جنوبی بهشدت با ترویج فرهنگ غربی در کره شمالی مخالفت میکرد و از اینرو اجازه ورود مظاهر فرهنگ غرب به کشور را نمیداد. طبق روایتهای رضا سعیدمحمدی، فرهنگ برهنگی در جامعه کره شمالی وجود نداشت و زنان عموما در ملا عام با لباسهای بلند و پوشیده ظاهر میشدند. نکته جالب دیگر درباره اجتماع کره شمالی که در روایتهای سعیدمحمدی وجود دارد، این است که در مشاهداتش در خیابانهای کره شمالی هرگز اینعرف وجود نداشت که دختران و پسران هنگام پیادهروی یا حضور در اماکن عمومی، دست یکدیگر را بگیرند.
* اقبال فیلمهای ایرانی در کره شمالی
سعیدمحمدی میگوید در دوران ماموریتش در کره شمالی، فیلمهای ایرانی در اینکشور طرفداران زیادی داشتند و زمانی که هفته فیلم ایران در اینکشور برپا میشد، سینماها مملو از جمعیت میشدند. او درباره سلیقه سینمایی مردم کره شمالی نیز اینفراز را در خاطراتش دارد: «فیلمهای سینمایی عمدتا تاریخی و حماسی است و از نمایش فیلمهای مستهجن و غیراخلاقی در سینماها خبری نیست.» (صفحه ۳۷۵)
* چرایی رکود فعالیت دیپلماتیک سفارتخانهها
سفیر سابق ایران در کره شمالی در بخشی از خاطراتش، نگاه انتقادی به سیاستهای کاربردی و غیرکاربردی دارد و درباره رکود فعالیت سفارتخانههای ایران میگوید. باور سعیدمحمدی این است که «در حال حاضر، یکی از دلایل رکود فعالیت دیپلماتیک در اغلب سفارتخانههای ما در خارج کشور، همین دستورالعملهای ارسالی از مرکز و ترس سفرا از برخورد مرکز با آنان است. ایندستورالعملها بهظاهر در راستای تامین منافع ملی صادر میشود، اما در حقیقت برخلاف منافع ملی و مانع از تحرک دیپلماتهای ما در سراسر جهان است.» (صفحه ۳۸۰ به ۳۸۱)
* فساد اخلاقی وزارت خارجه در سالهای پیش از انقلاب
از دیگر نکات جالبی که رضا سعیدمحمدی به آنها اشاره میکند، وضعیت فساد در وزارت خارجه، پیش و پس از انقلاب است. به گفته او، مسجد وزارت امور خارجه در واقع همانسالن بزرگی است که در زمان رژیم طاغوت، سالن رقص و محل برگزاری شبنشینیهای اعضای ارشد اینوزارتخانه بود.
سعیدمحمدی میگوید «وزارت خارجه پیش از انقلاب به لحاظ اخلاقی یکی از آلودهترین دستگاههای دولتی بود. در همینرابطه، خانمهایی در اینوزارتخانه مشغول بهکار بودند که سابقه خوبی نداشتند و ادامه فعالیت آنها به صلاح محیط اداری ایندستگاه نبود، بهخصوص که شاهدان زیادی علیه آنها شهادت داده بودند. بنابراین تمام اینخانمها شناسایی و از وزارت خارجه اخراج شدند. برخی از آنها را که به احکام خود اعتراض داشتند و جرمشان سنگین نبود، بازنشسته کردیم.» (صفحه ۳۵۷)
ادامه دارد...
کد خبر 6091977 صادق وفایی